زندگی نامه شهیدان
جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, :: 19:13 :: نويسنده : قاسمی شما انتظار بسيار بزرگي از من داريد ، من كه در آن دوره كودكي بيش نبودم و حتي لَحن گفتار پدر را نيز بياد ندارم ، چگونه مي توانم شجاعت و رشادت مثال زدني آن شهيد در جبههها را توصيف كنم . انصاف دهيد آخر در زمان شهادت پدر من طفلي شيرخوار بيش نبودم و از آن دورهي ابتلاء و امتحان و مردي و نامردي ، جز اشكهاي مظلومانه مادر چيزي بياد ندارم . از اينها گذشته مگر نه اين است كه پيامبر بزرگوار ما فرمود : بالاتر از هر نيكي ، نيكي هست تا آنكه مرد در راه خدا كشته شود ، كه هيچ نيكي بالاتر از آن نيست . پس چگونه از زمينيان انتظار داريد در باره شهدا كه نسلشان آسماني است ، چيزي بدانيم . اگر مي خواهيد حاج يادگار را بشناسيد ، بايد وصف او را از فرشتگان آسمان جويا شويد ، بايد اوصاف او را از ارواح طيبه شهدائي بپرسيد كه كه روحشان به آسمانها پر كشيده است . از روح بلند غلام ملاحي بپرسيد ، از شهيد كاظم فتحيزاده بپرسيد ، از شهيد علي غيوري بپرسيد ، از شهيد علي بسطامي ، از شهيد عليداد كرمپور ، از شهيد ا... كرم شاهمحمدي بپرسيد . وصف حال او را از رزمندگاني بپرسيد كه در آن زمان با او مأنوس بودند ، ولي الان فراموش شدهاند . آنها مي گفتند كه ما آنقدر به حاج يادگار اعتماد داشتيم ، كه اگر با يك دسته به قلب يك لشكر هم مي زد ، دنبال او مي رفتيم ، چون ميدانستيم او در نوك پيكان حمله و درگيري با دشمن قرار دارد . آنها مي گويند كه حاج يادگار از آن دسته فرماندهاني نبود كه دستور پيشروي بدهد و خود عقب بماند . و همين خصلت او بود كه عاقبت زمينه شهادت اورا فراهم كرد . جبهههاي خون و شهادت كه در سالهاي جنگ با او مأنوس بودند ، حاج يادگار خوب مي شناسند ، از كوههاي ميمك و پاسگاه شورشيرين شرح دلاوريهاي او بپرسيد ، از كوههاي سربفلك كشيده كولگ وصف او را بخواهيد ، از قلاويزان و تپه ماهورهاي چنگوله استواري قدمهاي او را سؤال كنيد ، از گيژالكي و كوه اناران هم احوال او را جويا شويد . با وجود آنكه ميدانهاي مين جبهههاي ايلام مدتهاست كه حاج يادگار را نديدهاند ، هنوز او را از ياد نبردهاند ، خوب بياد دارند كه هر بار براي او دامي گستردند ، امّا نتوانستند او را بدام بيندازند ، و هر بار شكست را پذيرا شدند . از تاريكي شب و گشتهاي شبانهاش هم مي توان سؤال كرد ، من كه در آن زمان نبودم ، ولي دوستانش مي گويند اگر او راهي را در شب تاريك براي اولين بار طي مي كرد ، آنرا چنان بخاطر مي سپرد كه گوئي ميسر روزانه او بوده است . از تفنگ كلاشينكفي كه بدست داشت هم بپرسيد ، از گلولههائي كه بر سينه دشمن فرود مي آورد هم بخواهيد تا حديث رشادتهاي او را براي شما بازگو كنند . از دشمن و از آنهائي كه بدست او بدرك واصل شدند ، بخواهيد تا حاج يادگار را براي شما معرفي كنند . از آن گروه به اصطلاح فرسان و از آن به اصطلاح گوشبُرها كه بدست پدرم معدوم شدند ، تقاضا كنيد تا روزگار سياه خود هنگام مواجهه با او را توصيف كنند . دوستان پدرم مي گويند كه او رئيس گوشبُرها را بهلاكت رسانده و مردم شاهد گرداندن اجساد ناپاك آنها در شهر بودهاند ، من چيزي از آن حادثه بياد ندارم ، امّا مردم مي توانند شرح ما وقع را براي شما بازگو كنند . ولي برادران اين خواهش من فرزند شهيد را رد نكنيد و از آنانكه از شهيد و شهادت بوئي نبردهاند ، مطلبي سؤال نكنيد ، از كساني كه در طول هشت سال دفاع مقدس از دور هم دستي بر آتش جنگ نگرفتند ، چيزي نپرسيد ، از افراد ترسوئي كه از مقابل دشمن دين و ناموس خود فرار كردند ، نخواهيد تا از شجاعت و رشادت شهيدان چيزي بگويند . به آنان كه با چنگ و دندان مقامات دنيائي را گرفته و به ضرب شمشير هم آنرا رها نمي كنند ، ميدان سخن گفتن از شهيدان را ندهيد ، كه زبان اين جماعت چاپلوس و متملق جز براي طلب دنيا نمي چرخد و اگر بدانند كه آنچه مي گويند براي دنيايشان ضرر دارد ، هرگز آنرا بر زبان نمي آورند .
نظرات شما عزیزان: sara
ساعت21:16---23 مرداد 1391
مرسی خوب بود اگه تونستی یه سری به لینک منم بزن خوشال میشم
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|